ایران یکی از کشورهایی است که بر روی قهرمانانش بارکد و تاریخ انقضاء نصب می شود که البته این تاریخ انقضاء با توجه به میزان تلاش قهرمان و محلی که قهرمان در سردخانه ورزش کشور قرار گرفته باشد، می تواند کاهش یا افزایش یابد. اما سالم ماندن در این انبار کاری دشوار است که انبارداران هم علاقه ای به آن ندارند؛ پایان دوران قهرمانی یا چند سال پس از این دوران و بعد از چند سال مربیگری، فاتحه اکثر قهرمانان ملی هم در ایران خوانده شده است و قهرمان به فراموشی سپرده می شود تا شاید به مریضی دچار شود یا نفس هایش به شماره بیفتد و جامعه ورزش این لحظه ها به دادش برسند و قبری در قطعه نام آوران برایش فراهم سازند و تشییع جنازه ای در شان دوران اوج نشینی قهرمان تا پای قبر برایش فراهم کنند.
حکایت نخبگان ورزش در ایران به همین سادگی است. ورزشی ها چون ماهیچه هایشان تحلیل می رود، مثل هنرمندان حکم قالی کرمان را پیدا نمی کنند که هرچه پا بیشتر می خورد، ارزشمندتر می شود. ورزشکاران مدال آور ایران در بالاترین سطوح هم پس از پایان دوران قهرمانی روزهای خوشی را سپری نمی کنند و به همین دلیل است که بسیاری از ایشان اعتبار گذشته شان را قمار می کنند و به صحنه بازمی گردند تا شاید بتوانند مدالی دیگر به گردن آویزهای پیشین بیافزایند و به آوازه شان یک بار دیگر رونق ببخشند. این قاعده تنها برای برخی استثناها همچون دادکان، خادم ها، میراسماعیلی، دبیر، دایی، ساعی و چند تن دیگر صادق نیست که ضمن تحصیل، خود را به سیاست و اقتصاد گره زدند و ورزش پس از دوران قهرمانی، اولویت دومشان شد.
به واسطه آنکه سیستم تعریف شده ای وجود ندارد که قهرمانان را در حین و پس از دوران قهرمانی آموزش دهد و حفظ کند، سایرین شرایط سختی پیدا می کنند و در این میان عده ای از قهرمانان کارشان به اعمال مجرمانه همچون آدم ربایی، زورگیری، سرقت و نظایر این می رسد و برخی دیگر که با افت توجه عمومی روبرو می شوند، سرخورده شده و سراغ مواد مخدر می روند که هم اکنون نیز چهره های مطرح و سرشناسی در جامعه ورزش هستند که درگیر مواد مخدر هستند و اکثر ایشان هم پس از آویختن کفش ها و دستکش هایشان به چنین حال و روزی دچار شده اند. این سیستم شاید 20 سال دیگر نیز در ایران شکل نگیرد، اما در سایر کشورها دهه های متمادی است که فعالیت می کند و بخش اعظمی از قهرمانان ورزشی را تا انتهای عمر، چهره نگه می دارد و از قبل این موضوع نیز انواع بهره برداری را انجام می دهد.
عدم وجود سیستمی برای حفظ و پرورش قهرمانان در طول و پس از دوران قهرمانی باعث می شود علی پروین و ناصر حجازی پس از پایان دوران قهرمانی برای دوره ای مربیگری کنند و پس از آن هرز بروند و هیچ گاه به سطح مدیریت ورزش نرسند. اما در آلمان چهره ای همچون بکن بائر اینچنین حفظ شود و محبوبیتش پس از دوران قهرمانی نیز به مراتب بیش از دوران حضورش روی چمن سبز باشد. مهم ترین دلیلی که چنین سیستمی وجود ندارد نیز انتصاب مدیران غیرورزشی بر اداره ورزش این مملکت در دهه های اخیر بوده که مدیر هیچ گاه احساس نکرده باید چنین امکانی فراهم آید و قهرمانان پس از دوران قهرمانی پله پله تا سطوح مدیریت ورزش بالا کشیده شوند. با این حال نمی شد از روسای سازمان تربیت بدنی که تا می آمدند درک کنند در ورزش کشور چه می گذرد، جایگزینشان حکم می گرفت، در این زمینه توقعی داشت.
با این حال هنوز چهره هایی همچون محمد دادکان هستند که اگرچه چموش و رام نشدنی هستند، اما هنوز وجود دارند و علاوه بر آنکه ورزشی هستند، در سطحی از مدیریت قرار دارند که بتوانند اداره وزارتخانه ورزش و جوانان را برعهده بگیرند و بدین ترتیب به خانه نشینی شان پایان داده شود. دادکان اما خصوصیات بدی دارد که باعث می شود هیچ گاه در سرلیست گزینه های وزارت ورزش قرار نگیرد؛ هرچند اگر چنین شود اکثریت مجلس به او رای اعتماد خواهد داد. دادکان چندان اهل زد وبند نیست، بلد نیست برای حفظ منافع عده ای یک رشته دروغ بگوید، لیدر بخرد، برای عده ای هیات راه بیاندازد، قراردادهای خاص ببندد و در یک کلام آدم برخی شود؛ حبیب کاشانی هم شاید از این کارها بلد نباشد اما فعلاً او را کاندیدا کرده اند و این از نگاه برخی یک سیلی محکم است که می تواند به کل جامعه ورزش زده شود؛ معرفی یک چهره که سابقه شاخصی جز اداره پرسپولیس ندارد، برای اداره میلیون ها ورزشکار.
حبیب کاشانی که از آموزش و پرورش کرسی کلیدی شورای شهر تهران و سپس مدیرعاملی پرسپولیس را از آن خود کرد، حالا خیلی راحت به عنوان گزینه ای که اسفندیار رحیم مشایی برای وزارت ورزش و جوانان از او برنامه گرفت، مطرح می شود و کاشانی هم این موضوع را تکذیب نمی کند تا این خبر جدی تر شود. راستی چرا آقای احمدی نژاد برای وزارت دفاع یک پزشک، برای وزارت علوم یک کارگر و برای وزارت بهداشت یک نظامی منصوب نمی کند. اما بوی انتصاب شخصی که از سکوی مسابقات استان تهران هم بالا نرفته برای اداره وزارت ورزش می آید و جالب آنکه امتزاج از مجلس هم خبر از رای اعتماد به کاشانی می دهد! جامعه ورزش حالا حالا باید از این سیلی ها بخورد تا یاد بگیرد جلوی سیاسیون بایستد و هزینه اش هم هرچقدر گران باشد، بپردازد.